کد مطلب:31848 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:388

نماز را به پا دارید و از هیچ سرزنشی نهراسید











الصلاه الصلاه الصلاه!

لاتخافوا فی الله لومه لائم یكفیكم الله من آذاكم و من بغی علیكم.

نماز، نماز، نماز!

شما را باز هم درباره ی نماز سفارش می كنم.

برای كسب خشنودی خدا- و به پاداشتن نماز- از سرزنش هیچ سرزنش كننده ای نهراسید.

خداوند شما را در برابر آنان كه به آزار شما پرداخته، علیه شما سركشی می كنند، كفایت و حمایت خواهد كرد.

نماز و عبادت خداوند- كه بیشتر درباره آن سخن گفتیم- بهترین وسیله برای مقابله با سختیها و ناملایمات است و حتی تیری است در چشم دشمنان دستور خداوند است كه:

استعینوا بالصبر و الصلاه[1].

[صفحه 151]

به وسیله نماز و روزه، از خداوند یاری بجویید.

در ذیل این آیه شریفه روایتی از امام صادق علیه السلام نقل شده است كه فرمود:

حضرت علی علیه السلام چنان بود كه چون موضوعی او را ناراحت می كرد به نماز می ایستاد.

و سپس حضرت امام صادق علیه السلام این آیه را خواند...[2].

كافران و دشمنان می كوشیدند تا مسلمانان را به خاطر نماز و دینداری سرزنش كنند، اما برای مقابله با سرزنش و استهزای آنان خداوند به پیامبر دستور می داد كه نماز بخواند و حمد و تسبیح خدا را بجای آورد:

انا كفیناك المستهزئین الذین یجعلون مع الله الها آخر فسوف یعلمون و لقد نعلم انك یضیق صدرك بما یقولون فسبح بحمد ربك و كن من الساجدین و اعبد ربك حتی یاتیك الیقین[3].

ما تو را در برابر مسخره كنندگان حمایت و كفایت می كنیم. همانها كه همراه با خدا، خدای دیگری قائلند. به زودی خواهند دانست و ما می دانیم كه سینه تو از آنچه آنها می گویند تنگ می شود. با حمد پروردگار او را تسبیح كن و از سجده كنندگان باش. و پروردگارت را تا هنگام مرگ عبادت كن.

در این آیات شریفه به روشنی، پیامبر ماموریت می یابد تا برای مقابله با تمسخر كافران به عبادت بپردازد و نماز بخواند. در این مورد هم از ابن عباس نقل است كه گفت:

[صفحه 152]

وقتی پیامبر از موضوعی محزون می گشت به نماز می ایستاد.[4].

[صفحه 154]


صفحه 151، 152، 154.








    1. بقره/ 45 و 153.
    2. كان علی علیه السلام اذا اهاله شی ء فزع، قام الی الصلاه. ثم تلا هذه الایه... (تفسیر برهان 94:1).
    3. حجر/ 99 /95.
    4. و كان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم اذا حزنه امر، فرغ الی الصلاه. (فرغ الی شی ء: قصده) (تفسیر مجمع البیان ج 6 ص 534).